اینجایم
بر تلی از خاکستر
پا بر تیغ می کشم
و به فریب هر صدای دور
دستمال سرخ دلم را تکان می دهم
.
.
.
اینجا شاید نقاشی هایی ... قرار است حرف بزنند ... که لال نباشند شبیه من... وتکرار نشوند...در روزمرگی هایی که بو گرفته اند
این قصه هم تمام شد...بی آنکه کلاغ به خانه اش برسد