چهلم

یک آسمان اشاره
یک کوه استعاره
یک دست زخمی و سرد
رویای بی ستاره
.
.
.
زنگ زده اند که... اگر قبول کنید ...با یک سوم قیمتی که داده اید... کار کنید...بیایید برای قرارداد... و من دارم با خودم فکر می کنم... کجای گوش هایم از زیر روسری بیرون بوده است... یا کجا با همان آواز ناخوش ...حرفی زده ام... که می خواهند بروم یونجه خشک بخورم...و بار بکشم
.
.
.
اینکه آنطور صدایت گرفته باشد... ربطی به فکر کردنت...یا نگرانی برای کارهای مانده ات ندارد...بگذار این بار باورنکنم