ساده است
ما که مثل هم گذر نکرده ایم
از میان کوچه های سخت تجربه
.
.
.
استاد جان دستور تهیه پارچه داده اند...هر مترش حدود 10000 تومان... آن یکی استاد جان فرستاده مان... دنبال پارچه پشمی پته دوزی... آنهم متری حدود 35000 تومان... و نخ پشم درجه یک... که هر کلافش 5000 تومان است... آن یکی استاد جان... کتاب معرفی نموده اند خدا تومان... حالا ما مانده ایم... کسی بانکی.. گاو صندوق پر پولی... جواهر سازی سراغ ندارد... شبانه برویم دزدی... اگر هیچ کدام نشد... کسی می داند چطور می شود اعلام ورشکستگی کرد...تا شاید وامی چیزی محض رضای خدا به ما بدهند
.
.
.
کارمان را فروخته اند... آنهم بی خبر... رفته ایم کارمان را پس بگیریم... فرمودند... کارتان را کسی آمد خرید و برد... می گوییم پس ما می رویم چند هفته بعد می آییم شاید... بقیه کارهایمان را هم... چند مشتری مهربان و فهیم خریداری کردند
.
.
.
پدر جان صدایمان می کنند... که بیا کارت داریم... می پرسیم چه کار... می فرمایند بیا پایین دیگر... و ما ترس برمان می دارد که چه خبط و خطایی کرده ایم... با ترس و لرز می رویم خدمتشان... می فرمایند... اگر به تو باشد که از گشنگی خودت را هلاک می کنی... برایت یک کاسه سالاد درست کرده ایم بیاور بنشین اینجا تمامش کن... می رویم می بینیم... برایمان یک کاسه بزرگ سالاد سبزیجات تدارک دیده اند...با کلی پسته و بادام داخلش
.
.
.
پ.ن: تصمیم گرفته ایم... تمرین نغریدن ...همان غر نزدن بکنیم...بقول ستایش جانمان...مهمتر از ان هستیم که خودمان را برای این چیزهای کوچک آزرده بکنیم
.
پ.ن.2: اگر نقاشی تکراری می گذاریم گاهی... اول مشکل از حافظه ضعیفمان است...دوم هم... از تنبلی بیش از حدمان که کارهای جدیدمان را هنوز اسکن نکرده ایم